قالب های نایت اسکین

مشاهده قالب

دو پرنده‌ی بی‌طاقت در سینه‌ات آواز می‌خوانند.
تابستان از کدامین راه فرا خواهد رسید
تا عطش
آب‌ها را گواراتر کند؟



تا در آیینه پدیدار آیی
عمری دراز در آن نگریستم
من برکه‌ها و دریاها را گریستم
ای پری‌وارِ در قالبِ آدمی
که پیکرت جز در خُلواره‌ی ناراستی نمی‌سوزد! ــ
حضورت بهشتی‌ست
که گریزِ از جهنم را توجیه می‌کند،
دریایی که مرا در خود غرق می‌کند
تا از همه گناهان و دروغ
شسته شوم.



و سپیده‌دم با دست‌هایت بیدار می‌شود
نوشته شده در سه شنبه پنجم مرداد 1389ساعت 11:22 توسط تست|

توفان‌ها
در رقصِ عظیمِ تو
به شکوهمندی
نی‌لبکی می‌نوازند،
و ترانه‌ی رگ‌هایت
آفتابِ همیشه را طالع می‌کند.



بگذار چنان از خواب برآیم
که کوچه‌های شهر
حضورِ مرا دریابند.



دستانت آشتی است
و دوستانی که یاری می‌دهند
تا دشمنی
از یاد
برده شود.
نوشته شده در سه شنبه پنجم مرداد 1389ساعت 11:18 توسط تست|

و چشمانت رازِ آتش است.



و عشقت پیروزیِ آدمی‌ست
هنگامی که به جنگِ تقدیر می‌شتابد.



و آغوشت
اندک جایی برای زیستن
اندک جایی برای مردن
و گریزِ از شهر
که با هزار انگشت
به وقاحت
پاکیِ آسمان را متهم می‌کند.
نوشته شده در سه شنبه پنجم مرداد 1389ساعت 11:15 توسط تست| |