از فضاسازيها در روزهاي اخير، چنين به نظر ميآيد که ما قادر به گشودن گره ساده با دست نيستيم. نشان آنکه سادهترين مشکل در جامعه ما به بحراني عظيم تبديل ميشود. نميدانم که اين بحرانزايي در فرهنگ ما ريشه دارد يا نه موردي استثنايي است؟
براستي در پس پرده چيست؛ زندان چه معمايي است. چرا در ميانه ارز و طلا و سختي معيشت مردم، گراني و باز هم گراني، اختلال در توليد و بيکاري کارگران که ميطلبد تا تمامينيروها و اوقات ما براي جلب خاطر مردم که قاطبه ما را بر سرکار آورده اند، مصروف گردد؟ چرا هر روز حادثهاي در پس سانحه اي، آيا نميشود که براي اسيران زندگي بيرون از زندان، فکري کرد و چارهاي انديشيد؟
مطرح ميشود که اگر نتوانيم نظارت کنيم و اخطار قانوني بدهيم پس براي چه سوگند خوردهايم؟ آيا نميشد که مورد خطا، اخطار قانوني و به مقامهاي ذيصلاح گزارش شود آيا نميشد که بي سروصدا – مثل بسياري از کارها – به اتفاق رئيس قوه قضاييه، سري به زندانها زد و فضا را و اذهان را آشفته نکرد؟
آيا پس از 7 سال و اندي اکنون بايد به فکر زندان و زنداني و هماهنگي قوا و سوگند در اجراي قانون اساسي افتاد، آيا پيش از اين نميشد که احوالي از گرفتاران پرسيد و رقت عاطفه و عمل به قانون و استمالت از زندانيان را، رسانهاي نکرد؟
آيا عمل ما بازتاب سرخوردگي در مقابل تفکري نيست که راه را به خطا برده و اکنون ميکوشد تا تنهايمان بگذارد و همه کوزهها را بر سر ما بشکند. آيا انتقام از تماميکساني است که در اين هنگامه ننگ و نبرد، ما را در مقابل حريفان سرسخت، تنها رها کردهاند و اکنون يکي ميگويد از آوردنش پشيمانيم، ديگري اظهار ميکند که بين نهم و دهم، تفاوت آشکاري است و « دهم » ساخته و پرداخته ما نيست و سوميداد سخن ميدهد که در شناخت ايشان، علم غيب نداشتهايم!
وانگهي آيا بازديد از زندان، موردي است؟ يا «عام» است و همه زندانيان بايسته آنند تا اوج تجلي احساس ما نثارشان شود. آيا زندان در اوج تحريم، فرار به پيش است تا از استيضاح و سوال و تخلفات ارزي و گريز از قانون، دميخلاصي يابيم؟ يا مظلوم نمايي و ايستادن در جايگاه مظلوم است تا احساسات عموميپشتوانه ما در تبليغات آينده و بدرقه راه ما در اين ماههاي آخر باشد تا بعدها ادعا کنيم که نگذاشتند تا دسته گلهاي معطر بر سر مردم بيفشانيم.
پس، توپ بايد در زمين حاميان ديروز و تيغ کشان امروز باشد تا به خود مشغول باشند و دوست، نيازارند .
نگارنده هم مثل خيليها، نميداند که براستي در پس پرده چيست و چرا بايد توجه کوچکوبزرگ به اين بحث انحرافي جلب شود و همه نارساييها محروميتها، بيکاريها و سختي معيشتها، تحتالشعاع، اثبات ادعايي شود که عرضه کردن و عرضه نکردنش، جهت عامه مردم علي السويه است و حسرت ميخورند که چرا به ريسماني به چاه رفتهاند و اکنون بر بالاي چاه، هنگامهاي در جريان است که ختم به رهايي آنان نيست و همان قضيه لحافي است که در قصه عاميانه، جهت بيداري و هشياري، آويزه گوشماست تا کلاه خود را آنچنان بگيريم تا باد نبرد و اينها، طرح مشکلاتي بياهميت است تا مشکلات اساسي را از ياد ببريم و باز هم دل مشغول مسايل و مواردي باشيم که زيانش از ان ما و نانش در سفره رنگين ديگران است !/روزنامه مردم سالاری