این عکسی است که سایت شخصی او روی خروجی قرار داده است و مربوط به اوایل انقلاب است. ماشین BMW هم برای خودش خاطراتی دارد.
آشنایی با اکبر میثاقیان ( مشخصات اخلاقی , بیوگرافی فوتبال در دوران بازیکنی )
راحت صحبت می کند. شاید باورش سخت باشد که در فوتبال بتوانی کسی رو پیدا کنی که یک برد یا نتیجه گیری یک فصل را مصادره به خودش نکند. با اکبر میثاقیان می توانی راحت در مورد وضع مالی اش ، پول هایی که گرفته یا ولخرجی اش صحبت کنی ؛ بدون اینکه وسط صحبت ، آمپرش بالا برود. حتی می توانی از نحوه آشنایی با همسرش بپرسی و او هنوز پس از سالها با هیجان و خنده تمام ماجرا را برایت تعریف می کند. می توانی بگویی (( تو اصلا شمالی هستی ولی چرا این قدر به مشهد چسبیده ای ؟ )) و به راحتی پاسخ بدهد: (( زن آدم هر جایی که باشه ، خود آدم ، همون جایی می شه!))
اینها مشخصات اکبر میثاقیان است، مردی که با وجود رفتنش از ابومسلم ، هنوز پرطرفدارترین فرد ابومسلمی لقب می گیرد.
اگر بخواهیم کمی به عقب برگردیم – البته کمی که نه سالها- رد پای اکبر میثاقان را می شود در خانه ای درگنبد کاووس پیدا کرد. او درهمان جا به دنیا آمد و تا 16 سالگی، همانجا ماند. خانواده اش جزء ترکمن های گنبد نبودند، پس از پرورش اسب خبری نبود.از همان اول که فوتبال بازی کرده دفاع بوده وعضو تیم استان مازندران.در 16 سالگی،پرویز ابوطالب بازی او را می بیند و بعد ازیک بازی به او می گوید :(( می یای تهران تیم من؛ دیهیم؟)) .
اکبرهم ازخداخواسته، بند وبساط را جمع می کند و راه می افتد به سمت تهران (( خب آن زمان لیگ باشگاهی کشوری نبود. مطرح ترین لیگ، لیگ تهران بود.من هم دوست داشتم توی تهرون بازی کنم )) . اکبر میثاقیان تا سال 1350 دردیهیم بود. سال 1350 به استخدام شرکت (( بوتان گاز)) در آمد و لاجرم به تیم بوتان پیوست. دو سال بعد توسط حشمت مهاجرانی به اردوی تیم ملی فراخوانده شد. در جمع دعوت شدگان ، از بد شانسی اکبر، دفاع زیاد بود، پس او خط خورد اما این دعوت شدن برای او حکم مهر سند زندگی را داشت ؛ (( بعد از خط خوردنم ، آقای مهاجرانی بهم گفت می ری مشهد ، تیم ابومسلم )) .
نتیجه این مکالمه این شد که اکبر سال 1352 شال و کلاه کرد و رفت مشهد. لیگ تخت جمشید راه افتاده بود و ابومسلم در لیگ حضور داشت. حضور او در مشهد 3 سال طول کشید. آن زمان مربی ابومسلم یک خارجی به نام (( استفان استان گلاسکو)) بود. او به اکبر میثاقیان اعتقاد خاصی داشت, به همین دلیل هم وقتی مسیح نیا (کاپیتان تیم) پایش شکست, بازوبند را به اکبر 20 ساله سپرد. سه سال بعد (یعنی در سال 1355) بهمن صالح نیا که می دانست اکبرمیثاقیان باید خدمت سربازی را سپری کند, از انزلی به مشهد رفت و توانست رضایت مدافع ابومسلم را جلب کند که به جای سایر تیم های نظامی, ملوان را انتخاب کند؛(( خب من شمالی بودم و به نوعی هم ملوان را دوست داشتم)). او 2 فصل پیاپی در ملوان بازی کرد و با پایان دوره خدمتش به تهران رفت. سفر او به تهران با انقلاب اسلامی در سال 1357 مصادف شد. در سال های رکود فوتبال تنها لیگی که نسبتاً بطور منظم برگزار می شد, لیگ تهران بود. از اینرو اکبر میثاقیان تصمیم گرفت در تهران بماند. منصو پور حیدری او را از قبل می شناخت. بازیکنی بود که اتفاقاً 7-6 بازی ملی هم در کارنامه اش ثبت شده بود. یک روز اکبر را دعوت کرد و به او گفت: (( حاضری بیای استقلال؟)) و او گفت: ((آره! فکر می کنم تنها تیمی که می تونه قهرمان بشه استقلاله! )) این گونه شد که اکبر میثاقیان پیراهن آبی استقلال را به مدت 3 سال به تن کرد.
سال 1361 دوباره به مشهد بازگشت ؛ ((نپرسیدید چرا برگشتم مشهد؛ خب! خودم می گم. خانمم مشهدی بود. علاقه خاصی هم به مشهد پیدا کرده بودم ؛ باید بر می گشتم )). او و چند تن از دوستانش (گیله ور, امیدوار, جاهدی, عبادزاده و …) تصمیم گرفتند ابومسلم را که پس از سال های پیروزی انقلاب اسلامی فعالیتش تعطیل شده بود , دوباره احیاء کنند. تیم ابومسلم با بازیکنان قدیمی اش دوباره شکل گرفت و شور و هیجان فوتبال را به مشهد بازگرداند.