آرمان: در بر همان پاشنه میچرخد، بازهم به سبک و سیاق چند سال اخیر دیواری کوتاهتر از هاشمی پیدا نمیشود تا عدهای غرضورزیهای سیاسی خود را مصروف وی دارند و آسمان و ریسمان بههم ببافند و پس از مقدمهچینیهای معوج و نامربوط، نتایج شگرف و غیرمنتظرهای را استنتاج کنند. گویا این رویه تخریبی فارغ از بازه زمانی و یا موضوعیت مکانی یک فصل مشترک برای جمعی از سیاسیون شده تا آنجا که حتی در برههای که سراسر ایران در عزای سالار شهیدان است و حتی کرکرههای بازار سیاست هم پائین آمده عدهای به مجرد آنکه تریبونی مییابند، موخره و مقدمه را بههم میدوزند از یسار و یمین داد سخن میدهند تا هاشمی را تخریب کنند. رویهای که چندسالی هست جماعتی بر آن تشریک مساعی دارند.
نکته کلیدی در این میانه آنجاست که هرگاه تیرهای طعن، کنایه و تهمت با گذشت زمان و روشن شدن حقایق، کارایی خود را از دست میدهند، یکبار دیگر از انبان اتهامها ردایف دیگری سرهم میشوند و یکبار دیگر هاشمی در معرض دور تازهای از حملات قرارمیگیرد. اگر او از وحدت ملی و همافزایی نیروهای درون انقلاب برای مقابله با تهدیدات بیرونی و عبور از تندرویهای فرصتسوزانه جمعی فرصتطلب میگوید، عدهای باز ساز دیگر کوک میکنند و به عینه ثابت میکنند که وحدت بهعنوان کلیدواژه مقابله با خودسریها مطلوبنظر آنان نیست و به هر نحوی از انحاء با بهکارگیری تعابیر ناچسب قصد لوث کردن این پیشنهاد و برآوردن مفاهیم نامربوط از آن دارند.
اگر برخی ناکارآمدیها اظهرمنالشمس است و همگان به آن معترفند و هاشمی از سر دلسوزی یک از هزاران میگوید و انذار خیرخواهانه میدهد آنان این نقد مصلحانه را بهمثابه سیاهنمایی گرفته و چنین واگویه میکنند که هاشمی قصد بهرهبرداری سیاسی دارد! گویی وی نه در جایگاه رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام بلکه بهعنوان فردی که سالها تجربه اجرایی و تقنینی در مناصب مختلف داشته، نباید نظرات کارشناسی خود را ابراز دارد و این حق بدیهی را برای وی متصور نیستند. موضوع فرزندان هاشمی هم کمافیالسابق دستمایه ارضای حس توهم توطئه جماعتی است که بهرغم طی مراحل قانونی و تمکین تمامقامت وی در برابر مر قانون بازهم با حرف و حدیثها و برآوردن نتایج غیرمنتظره روبهروست. در ادامه به اظهارات حجتالاسلام جلالی، مسئول دفتر آیتالله مصباحیزدی و عضو ارشد جبهه پایداری که در مشهد بیان شده، میپردازیم.
انتقاد از طرح وحدت ملی
حجتالاسلام جلالی پیشنهاد خیرخواهانه آیتالله هاشمی برای ساماندهی نیروهای انقلاب و برقراری وحدت رویه میان آنها برای برونرفت از چالشهای موجود را که در قالب طرح وحدت ملی ارائه شده بهمثابه راهبردی گرفته است که عدهای با اهداف و اغراض خاص سیاسی در پی تحقق آن هستند! وی در این خصوص میگوید: طرفداران دولت وحدت ملی که توسط هاشمی هدایت میشوند برای متوقف کردن این گفتمان عنوان میکنند آنانی که 84 را تایید کردند، اشتباه کردند و ما درست فهمیدیم.
وی نمیگوید اگر چنین استنباطی هم وجود دارد، باید ریشههای آن را در عملکردهای دولت اصولگرا دید نه آنکه طرح وحدت ملی را که ناظر به افق پیشروست به رویدادهای پسین مرتبط و چنین برداشت کرد که در فحوای این طرح تسویه حسابهای سیاسی مستتر است. ضمن آنکه مردم در مقام انتخاب هستند و بهخوبی ضعفها و کاستیهای طرفین و صحت و سقم نظرات و عملکردها را میسنجند و نیازی نیست از هماکنون کمر به تخریب ایدهای بست که شفاف در برابر انذار و افکار عمومی مطرح شده و موفقیت آن در گرو همکاری طیفهای مختلف سیاسی است. استنباط غلط وی از این طرح آنجایی به وضوح آشکار میشود که میگوید: دولت وحدت ملی زمانی که اختلاف زیاد بوده، ایجاد میشود. در کشورهایی مانند لبنان، افغانستان و عراق با توجه به شرایط خاص خود دولت وحدت ملی دارند. این برداشت بلاوجه است و موضوعیتی ندارد، چراکه اگر چنین حکمی را صادق بدانیم آنگاه تمامی ائتلافها میان طیفهای سیاسی که در ممالک راقیه و یا کشورهای مختلف به فراخور ترکیب و توازن نیروهای سیاسی شکل میگیرد، مشمول چه عنوانی خواهد بود؟
هاشمی مقصر همیشگی!
جلالی در ادامه سخنان خود به نکات جالبی اشاره میکند. وی از یک طرف میگوید: هاشمی برای آنکه تصویر مثبتی از خودش ارائه بدهد، عنوان میکند که مردم وضعشان خراب است و کشور خراب شده، من هشت سال کار ریاستجمهوری را بر عهده داشتم، کشور را از مشکلات نجات دادم الان هم چارهای نیست و تا بتوانم کمک میکنم و از طرف دیگر میگوید: هاشمی فضای داخلی را ملتهب میکند و بهطور دائم از کشورهای خارجی میخواهد فشارشان را بر داخل کشور بیشتر کنند تا بعد از تیره و تار کردن وضعیت، آدمهایش را وارد عرصه کند. وی ادامه میدهد: دولت وحدت ملی با استراتژی براندازی، شعار تعادل و پرهیز از افراط را سر میدهد و چنین القا میکند که همه مسائل به خاطر تندروی تحت تاثیر قرار گرفته و اگر با آمریکا و اسرائیل مذاکره شود، مشکلات رفع میشود! این سخنان از چند جهت محل ایراد اساسی است؛ اول آنکه انتقاد از کاستیها آن هم به شکلی بسیار معتدلانه و انذارگونه آیا حق یکانیکان شهروندان نیست؟ آیا گام اول اصلاح امور ریشهیابی و اشاره به نقایص نیست؟ اینکه مردم به قیاس دست بزنند یا عملکردهای دولت سازندگی را بسنجند این نکته منفی برای هاشمی بهشمار میآید یا طیف همفکر آقای جلالی باید فکری به حال برونداد خود بکنند؟ هاشمی با کدامین ابزار فضای داخلی را ملتهب میکند؟ آیا این سخنان دنباله تفکری نیست که کاستیها را بدون هیچ ادله و مدرکی به دستهای پنهان نسبت میدهد و بهجای رفع نقایص تنها به فرافکنی میپردازد؟ از همه جالبتر اتهام ارتباط با دولتهای خارجی برای افزایش فشار است که نیازی به پاسخگویی هم ندارد و به بهانهجویی و سفسطه کودکانه بیش نمیماند.
هاشمی هیچگاه نگفته با آمریکا ارتباط برقرار کنیم. او مدافع دیپلماسی تعادلی و تعاملی است که از موضع قدرت و منافع ملی مذاکره با دیگران را ملهم از نقص و کاستی نمیداند و همواره بر اقتدار راهبردی و هوشمندانه تاکید میورزد. ارتباط با رژیم اسرائیل آن هم برای خطیب چند دههای روز قدس تا بدان حد پوچ و مشمئزکننده است که نیاز به استدلال ندارد. در ادامه آمدن فرزند هاشمی و زندانی شدن آنان هم جهت ارائه وجه مثبت از سوی هاشمی عنوان میشود درحالی که همین طیف بارها خواستار حضور وی و رسیدگی به اتهامات شده بودند و حال که دستگاه قضایی مشغول رسیدگی است بازهم تیر طعن و کنایه بهراه است. نکته آن که در هر حال و وضعیتی هاشمی باید آماج حملات تخریبی تندروها قرار بگیرد و برای آنان این اصل است نه موضوع دیگری.