اولين بار که تو عمرم تقلب کردم :
سال اول ابتدايي ؛ امتحان رياضي :
پيس پيس (خطاب به جلويم )
گردي عدد 9 سمت چپشه يا راستش ؟
جلوييم : چپ !!!
من : چپ کدوم طرفه ؟ :|:| =)))))
(▒).(▒).(▒).(▒).(▒)اعترافات خنده دار بعضی از ما(▒).(▒).(▒).(▒).(▒).(▒)
اعتراف میکنم یه بار نزدیکی های ونک تو یه ترافیک بدجور گیر کرده بودم یهو انداختم تو یه کوچه فرعی و گازش رو گرفتم
ملت هم خیال کردن من بلدم مثل اسب راه افتادندنبال من!
یکم اینور اونور پیچیدم آخر خوردم به بن بست خیلی ریلکس ماشین رو تهه کوچه پارک کردم
رفتم تا نیم ساعت بعد اون ماشینها داشتن سر و ته میکردن که ازکوچه در بیان
(▒).(▒).(▒).(▒).(▒)اعترافات خنده دار بعضی از ما(▒).(▒).(▒).(▒).(▒).(▒)
یه مدت پیش قرار شد با داییم بریم سرخاک دوست داییم که منم میشناختمش، داییم یه بطری آب پر کرد گذاشت تو صندوق ماشین که قبر مرحوم رو بشوریم (یه بطری رنگی مال دلستر). وقتی رسیدیم دیدیم خونواده مرحوم سرخاکش نشستن شمع روشن کردن و گریه میکنن. منم جوگیر شدم رفتم بطری رو از تو ماشین اوردم درشو باز کردم و ریختم سرخاک که یهو یه آتیش بلند شد! همه فرار کردن و خانما جیغ میکشیدن هرچی بطری رو خالی کردم رو آتیش که خاموشش کنم بیشتر گر میگرفت!!! تقصیر داییم بود که نگفت کدوم بطری آبه کدوم یکی بنزین!
(▒).(▒).(▒).(▒).(▒)اعترافات خنده دار بعضی از ما(▒).(▒).(▒).(▒).(▒).(▒)
اعتراف می کنم وقتی دبستان و راهنمایی بودم بعضی معلما که خدا از سرشون نگذره می گفتند باید نتیجه های برگه امتحانارو ببریم ولیمون (پدر یا مادر ) امضا یا اثر انگشت بزنن منم که همیشه نمره هام درخشان بود ناچاراً مجبور بودم خودم با انگشت پام جای پدرم اثر انگشت بزنم ی روز یکی از معلما بهم گفت بابات کارگره اینقدر انگشتش بزرگه …….. !!!!!
(▒).(▒).(▒).(▒).(▒)اعترافات خنده دار بعضی از ما(▒).(▒).(▒).(▒).(▒).(▒)
اعتراف میکنم اولین بار که ضرب المثل توف سر بالا رو شنیدم در خلوت امتحان کردم 🙁
(▒).(▒).(▒).(▒).(▒)اعترافات خنده دار بعضی از ما(▒).(▒).(▒).(▒).(▒).(▒)
اعتراف میکنم تو 10 سالگی یه نامه واسه لینچان نوشتم که هوسانیانگ رو نگیره بیاد منو بگیره آدرسشم این بود خارج لیان شامپو ….بعد که میخواستم پستش کنم مامانم پیداش کرد منم از دست مامانم قاپیدمش و جلوش عین بزغاله جویدمش و قورتش دادم .انگار که سند محرمانه طبقه بندی شده ام آی 6 بود……
(▒).(▒).(▒).(▒).(▒)اعترافات خنده دار بعضی از ما(▒).(▒).(▒).(▒).(▒).(▒)
اعتراف می کنم خیلی خیلی سال قبل 🙂 ، اسباب کشی داشتیم ، بابام آمد در گوشم گفت این کارگر که اونجا وایساده انگار دستش کج ، مراقبش باش ، و من فکر کردم یعنی مشکل بدنی داره و من باید مواظبش باشم که بار سنگین بلند نکنه ، و به این ترتیب تا آخر اسباب کشی با اون قد بالای کوچیکم تو حمل بارکمکش کردم 😐
(▒).(▒).(▒).(▒).(▒)اعترافات خنده دار بعضی از ما(▒).(▒).(▒).(▒).(▒).(▒)
اعتراف می کنم یکی از چالش های بزرگی که در کودکی فرارویِ من بود و باهاش درگیر بودم این بود که چه جوری "فریبرز عربنیا" و "ابوالفضل پورعرب" رُ از هم تفکیک کنم !
(▒).(▒).(▒).(▒).(▒)اعترافات خنده دار بعضی از ما(▒).(▒).(▒).(▒).(▒).(▒)
دوم راهنمائی که بودیم مسابقه دو شرکت کردیم احتمالا چون امکانات کم بود مسیر مسابقرو علامت گذاری نکرده بودن فقط گفتن از فلان جا برید فلانه جا !!
من (مثه بقیه ) اول مسابقرو با جوگیری شروع کردم دوئیدن اونموقعم انرژی داشتیم در حده گراز !! یکی دو ساعتی گذشته بود خیلی تند میدوئیدم هنوز … ولی چشمو گوشم کلا از کار افتاده بودن انگار اصن هیچیو مغزم دیگه تحلیل نمیکرد یه آن برگشتم پشت سرمو نگاه کردم دیدم کلا هیچ کس نیست چن دقیقه نشسته بودم از دور چند نفر میان سمتم گفتم حتما بقیه ورزشکاران دیگه !!
آغا منم باز مثه چی شروع کردم دوئیدن … بعد چن دقیقه دیدم یارو ها نیستشون جا موندن … کلی خر کیف شدم سرعتمم بیشتر کردم !!
چشتون روز بد نبینه مسیرو اشتباهی رفته بودم اون مسئولین برگزاری مسابقه بودن که داشتم دنبالم میدوئیدن … بعدها با ماشین گرفتنم !!
پ.ن = همه اشک تو چششون حلقه زده بود آخه تو قرعه ها دس بردن یه جفت کفش بم دادن (تحت تاثیر بچه های آسمان ) … ینی احساس کزت داشتم تو اون لحظات 😐
(▒).(▒).(▒).(▒).(▒)اعترافات خنده دار بعضی از ما(▒).(▒).(▒).(▒).(▒).(▒)
تو تاکسی که نشستم دیدم دوست پدرم عقب تاکسی نشسته، به روی خودم نیاوردم که دیدمش. 2 دقیقه بعد اومد کرایه رو حساب کنه و گفت 2 نفر. من دستشو گرفتم و کلی باهاش کشتی گرفتم که توروخدا شرمنده نکن و این حرفا. بعد اینکه پولو داد دوباره یک کرایه دیگه هم حساب کرد و گفت این هم مال این آقا. تازه فهمیدم دفعه اول کرایه خودش و پسرش رو حساب کرده بود!!!
(▒).(▒).(▒).(▒).(▒)اعترافات خنده دار بعضی از ما(▒).(▒).(▒).(▒).(▒).(▒)
وقتی پدرم روزنامه میخونه روزنامه رو وسط آسمون و زمین تو هوا جلوی صورتش نگه میداره، اعتراف میکنم بچه که بودم یواشکی میرفتم پشت روزنامه طوری که پدرم منو نبینه و با مشت چنان میکوبیدم وسط روزنامه، پاره که میشد هیچ، عینکش می افتاد و بابا کل مطلب رو گم میکرد. کلاً پدرم 30ثانیه هنگ میکرد. بعد یک نگاه عاقل اندر سفیهی به من میکرد و حرص میخورد. اما هیچی بهم نمیگفت و من مانند خر کیف میکردم. تا اینکه یه روز پدرم پیش دستی کرد و قبل از من روزنامه رو کشید و با داد گفت: نکن بچـه. منم هول شدم مشت رو کوبیدم تو عینکه بابام. عینک شکست. من 5 روز تو شوک بودم!!
(▒).(▒).(▒).(▒).(▒)اعترافات خنده دار بعضی از ما(▒).(▒).(▒).(▒).(▒).(▒)
اعتراف میکنم تا سنه 13-12 سالگی تحت تاثیر حرفای مادربزرگم که خیلی تو قید و بند حجاب بود با روسری میشستم جلوی تلویزیون مخصوصا از ایرج طهماسب خیلی خجالت میکشیدم. زیاد میخندید فکر میکردم بهم نظر داره!!
(▒).(▒).(▒).(▒).(▒)اعترافات خنده دار بعضی از ما(▒).(▒).(▒).(▒).(▒).(▒)
اعتراف میکنم بچه که بودم همیشه دلم میخواس یه جوری داداش کوچیکمو سر به نیس کنم! رفتم بقالی مرگ موش بگیرم آقاهه که میدونس چه فسقل مشنگیم بجاش آرد بهم داد منم ریختم تو قابلمه نهار! سر سفره وقتی همه شروع کردن به خوردن یهو گریهام گرفت! با چشای خیس تا ته غذامو خوردم ک همه با هم بمیریم!!
(▒).(▒).(▒).(▒).(▒)اعترافات خنده دار بعضی از ما(▒).(▒).(▒).(▒).(▒).(▒)
احمقانه ترین کار زندگیم این بود که سعی کردم مفهوم ای دی اس ال رو برا مادربزرگم توضیح بدم!!
(▒).(▒).(▒).(▒).(▒)اعترافات خنده دار بعضی از ما(▒).(▒).(▒).(▒).(▒).(▒)
اعتراف میکنم راهنمایی که بودم به شدت جو گیر بودم، همسایگیمون یه خانومه بود که تازه از شوهرش طلاق گرفته بود، شوهره هم هر روز میومد و جلو در خونش سر و صدا راه مینداخت، خیلی دلم واسه خانومه میسوخت. یه روز که طرف اومده بود عربده کشی، تصمیم گرفتم که برم و جلوش در بیام. رفتم تو کوچه و گفتم آهای چیکارش داری؟ یارو یه نگاه بهم انداخت و یه پوزخندی زد و به کارش ادمه داد، منم سه پیچش شدم، وقتی دید من بیخیالش نمیشم گفت اصلا تو چیکارشی؟ منم جوگیر، گفتم لعنتی زنمه!!
(▒).(▒).(▒).(▒).(▒)اعترافات خنده دار بعضی از ما(▒).(▒).(▒).(▒).(▒).(▒)
سوار اتوبوس شدم، رفتم تو، قسمت آقایون پیش یه آقایی نشستم و از خستگی خوابم برد، نزدیک مقصد دیدم زانوم درد میکنه فهمیدم آقایه کناری 3-2 بار با کیفش کوبیده تو پام تا بیدارم کنه چون میخواست پیاده بشه و من جلوش رو گرفته بودم، خیلی شاکی نگاش کردم، راننده هم بالا سرم بود. آقاهه گفت : ببخشید خانم 5 بار صداتون کردم نشنیدین، ترسیدیم. اعتراف میکنم برای اینکه ضایع نشم که مثل خرس خواب بودم وانمود کردم که کَر هستم و با زبون کر و لالی و طلبکارانه عصبانیتم رو نشون دادم، مرد بیچاره اینقدررررر ناراحت شده بود 10 دفعه با دست و ایما و اشاره از من معذرت خواهی میکرد!!
(▒).(▒).(▒).(▒).(▒)اعترافات خنده دار بعضی از ما(▒).(▒).(▒).(▒).(▒).(▒)
تو عروسی نشسته بودم یه بچه 3 ، 4 ساله اومد یک هسته هلو داد بهم، منم نازش کردم هسته رو گرفتم انداختم زیر میز، چند ثانیه بعد دیدم دوباره آوردش، این دفعه پرتش کردم یه جای دور دیدم دوباره آورد!! می خواستم این بار خیلی دور بندازمش که بغل دستیم بهم گفت آقا این بچس سگ نیست! طرف بابای بچه بود!!
(▒).(▒).(▒).(▒).(▒)اعترافات خنده دار بعضی از ما(▒).(▒).(▒).(▒).(▒).(▒)
با کلی شوق و ذوق رفتم خونه، می گم پدر جان استادمون گفت بین همه ی کلاس ها، من بالاترین نمره رو گرفتم. می گه: ببین دیگه بقیه چقدر خنگن..
(▒).(▒).(▒).(▒).(▒)اعترافات خنده دار بعضی از ما(▒).(▒).(▒).(▒).(▒).(▒)
به مامانم میگم میخوام یه خونه جدا بگیرم و مستقل بشم؛ میگه برو… برو مستقل شو… برو ایدز بگیر…….!!!
(▒).(▒).(▒).(▒).(▒)اعترافات خنده دار بعضی از ما(▒).(▒).(▒).(▒).(▒).(▒)
و یك تجربه دردناك كه برا خودم اتفاق افتاده هیچ وقت به رنگ قرمز و آبی رنگ شیر توالت اعتماد نكن!!!!!!!!!
(▒).(▒).(▒).(▒).(▒)اعترافات خنده دار بعضی از ما(▒).(▒).(▒).(▒).(▒).(▒)
بابام گفت : پسرم برو این سر پیچ لامپو سر پا گرد وصل کن.گفتم:اخه پدرم فاز متر الان ندارمگفت: ایراد نداره فیوزو قطع کن اگه کسی از طبقات بالا خواست بیاد وصل کنه بهشون میگم چند دقیقه صبر کنن کارت تموم شه.من احمقم قبول کردم داشتم سر سیما رو وصل میکردم که عموم مثل یه مرد از خرید برگشت و با خودش گفت: هه هه فیوز پریده اینا فکر کردن برق رفته و من تمامی امواتمو دیدم
ارسالی کاربران