سالهاست که شاهد ازدواجهایی هستیم که در ابتدا با عشق های آتشین شروع شده، ولی با نهایت تنفر و انزجار از هم پاشیده می شود، چه بسا فرزندانی که در این میان قربانی می شوند و مشکلاتی که طرفین طلاق، مخصوصاً خانمها متحمل می شوند.
ناگفته نماند که در این میان نیز، زوج هایی هستند که هر روز که از زندگی مشترکشان می گذرد ،نه تنها از عشق آنها نسبت به هم کم نمی شود، بلکه عشق آنها افزونتر هم می گردد.
آیا تا بحال اندیشیده اید که واقعا چرا و چگونه؟ راز این خوشبختی و آن بدبختی در چیست؟چرا گاهی عشق با تنفر، خنده با گریه، محبت با کینه، گذشت با انتقام همنشین می شود؟ آیا واقعاً این جمله که می گویند: "سرنوشت ما این چنین بود" درست است؟ پس اختیار که از برتری های اشرف مخلوقات است چه می شود؟
گناه را بگردن دنیا و دیگران نگذاریم کوتاهی از تلاش و کوشش ماست.
کدامین مسیر را باید رفت؟ کدام ازدواج صحیح است؟ کدام زندگی درست است؟ اینها مسائلی هستند که ذهن میلیون ها جوان را به خود مشغول کرده و آنها مضطرب و نگران از آینده به امید راهی صحیح هستند.
بزرگی می گفت :بزرگترین هنر، هنر خوب زندگی کردن است ،آنهم زندگی که سرشار از عشق و صمیمیت باشد و این محقق نمی شود، مگر با یک انتخاب از روی عقل و منطق.
متاسفانه جوانان ما خواسته یا ناخواسته، مساله اصلی را در ازدواج که:" ازدواج کردن هنر نیست، همسرداری مهم است "و همینطور شعار خوشبختی را که" انتخاب عاقلانه و زندگی عاشقانه"می باشد ،فراموش می کنند،که با نهایت تأسف اکثر اوقات جای این دو مهم در شعار خوشبختی عوض می شود و عواقب آن چیزی نیست به جز از هم گسیختگی بنیان خانواده و مشکلات روحی و روانی که هر روزه شاهد آنها هستیم.
به گفته موریس مترلینگ: وقتی که موضوع عشق در کار است پای عقل می لنگد.کسی که عاشق شد، برمبنای احساس تصمیم می گیرد و دیگر منطق جایی برای تصمیم گیری هایش ندارد. زیرا عاشق محبوبش را مظهر تمام چیزهای برگزیده و نیکو می بیند. اگر می خواهید جزو آن گروهی باشید که تا آخر عمر با همسرشان با خوبی و خوشی زندگی می کنند، شعار " انتخاب عاقلانه و زندگی عاشقانه" را فراموش نکنید.
یک داستان
یادم می آید چند سال پیش ، برای یکی از دوستانم خواستگاری با شرایط نسبتا خوب و معقول آمد، دوست من بدون ذره ای تفکر ، آن خواستگار را رد کرد ، وقتی از او پرسیدم که چرا به این زودی، بدون مشورت و تفکر، به او "نه" گفتی؟ در پاسخ گفت : فکر نمی خواهد ، با معیارهای من جور در نمی آمد. سپس از او پرسیدم : مگر معیار های تو چیست؟ در پاسخ به سوال من حدود چند دقیقه به صورت رویایی، شروع به توصیف مردی کرد که فکر نکنم از لحظه ورود آدم ابوالبشر به این کره خاکی ، تا به امروز همچین بشری پا به صحنه گیتی نهاده باشد.
آن خانم با ظاهری بسیار معمولی، سطح تحصیلات و فرهنگ و مادیات معمولی تر و شاید هم کمی پایین، دنبال پسری بود با ظاهر یوسف نبی، ثروت سلیمان پیامبر، علم و دانش حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم و …
تنها پاسخی که توانستم به او بدهم این بود: سفارش بده، برات بدوزن!!!
ناگفته نماند آن خانم در سن 35 سالگی، هنوز هم تنهاست و ازدواج نکرده و البته پشیمان…
قدم اول
قبل از هرگونه اقدام برای ازدواج بهتر است یک قلم و کاغذ بردارید و خودتان را ارزیابی کنید. خیلی از جوانان وقتی این کلمه را می شنوند می گویند: می دانیم که هستیم ، و چه می خواهیم ،ولی شاید دو خط هم در مورد خود نتوانند بنویسند .برای پیدا کردن خود ابتدا:
جلوی آیینه بروید و با دقت به ظاهر خود بنگرید که چگونه اید؟ زیبایی های خود را ببینید و در مقابل زشتی ها و عیوب خود را هم ببینید، فکر نکنید که ملکه زیبایی و یا سوپر استار هستید!
آیا قد بلندی دارید و یا کوتاه قامت هستید؟ چاقید و یا لاغر و یا متناسب؟ شکم برآمده دارید و جلوی موهایتان ریخته است؟ شاید دستان زیبا و یا قوی دارید؟ شاید دندانهای مرتب و یا دماغ بزرگی دارید؟ همه اجزای وجودتان را از نظر بگذرانید، زیبایی هایتان را در یک ستون و زشتی هایتان را هم در ستون کناریش بنویسید.
2-چه اخلاق ها، رفتارها و عقایدی دارید؟
هرکس خودش می داند که چه اخلاقی دارد؟ پرخور هستید و به شکم بهای زیادی می دهید؟ وسواسی هستید و یا نا مرتب در حد این که جورابهایتان وسط اتاق است؟ عصبی هستید و یا چنان بی خیال که دنیا را آب ببرد و شما را خواب؟ آیا روابط اجتماعی خوبی دارید؟ بلدید غذا درست کنید؟ می توانید سوراخ جوراب همسرتان را بدوزید؟ آیا می توانید مثل پدرتان ، گوشت و میوه خوب و مرغوب تهیه کنید؟ چه سجایا و کرامات اخلاقی دارید؟ و … اینها را هم با شماره بندی یادداشت کنید.
3-از زندگی چه می خواهید؟
این سوال مهمی است، خوب درباره اش فکر کنید. برنامه کوتاه مدت و بلند مدت مثلا 5 ساله ، 10 ساله و …برای خود داشته باشید. چه چیز به شما آرامش می دهد و از زندگی چه می خواهید؟
فراموش نکنید در این زمینه با خود روراست باشید، به خودتان دروغ نگویید و خودتان را گول نزنید، زیرا با بررسی این معیارهاست که می توانید تا حدود زیادی خود و همسر آینده خود را بشناسید. در یکی از فیلم های تلویزیون، شخصیت خلافکار و منفی ، حرف جالبی زد، می گفت: سر هر کسی که خواستی کلاه بذار، الا سر خودت!!!
از تست های خود شناسی که در سایت های روانشناسی پر است ، می توانید استفاده کنید و یا پیش مشاور بروید ، خلاصه خودتان را خوب ارزیابی کنید، حتما آنها را یادداشت کنید، زیرا هم برای ازدواج، خودتان را بهتر شناخته اید و هم در آینده می توانید میزان پیشرفت خود را ارزیابی کنید.
منبع: تبیان