کاریکاتوری که با کلمات شکل می گیرد؛ این فرم نسبتا تازه ای در طنز است که مورد استقبال طنزنویسان و مخاطبانشان قرار گرفته است. به خصوص که روزگار ما، روزگار سرعت است و می نیمالیزم، بر تمامی قالب های هنری سایه انداخته است…
وقتی تاریخ مصرف عشق به اتمام رسید، زندگی اش مسموم شد.
بعضی ها عددی نیستند؛ ما آن ها را به توان رسانده ایم.
وقتی کلاهتان پس معرکه باشد، تازه اول معرکه اید.
حتی موهایم هم می دانند که پایان شب سیه سپید است.
آنقدر در خودم فرو رفتم که سر از قوزک پایم در آوردم.
عدهای قانون را «پیاده» میکنند که خود «سوار» شوند.
برای این که «آینده»اش را خراب کنند «حال»ش را گرفتند.
آدمهای لاغر با «رژیم» مخالفند.
زیباترین لب دنیا، لب دریاست.
بی صداترین تار را عنکبوت می نوازد.
قلمی که مغز ندارد، حتما آبرویت را خواهد برد.
هیچ کس گرسنه نیست، همه روزی چند وعده گول می خورند.
نقاش لال، فریاد می کشید.
بعضی ها در ترافیک انقلابند و بعضی ها در مسیر آزادی.
خیلی از معتادها تابلو هستند اما ارزش هنری ندارند.
قصاب ها آزادانه تر از روزنامه نگارها قلم می زنند.
ساعت لاشه ی زمان است که بر روی مچ سنگینی می کند.
خیلی چیزها را زیر پا گذاشت؛ اما باز هم، همقد سیاستمداران نشد.
همه چیز بر وفق مراد است و بعضی ها سوار بر خر مراد.
بعضی ها خیاط نیستند؛ اما خوب وصله هایی به آدم می چسبانند.
چون وقتمان خیلی کم بود، همه چیز بین ما زود تمام شد.
من با رویا زندگی می کنم و رویا با دیگری.
به جز سیاستمدران، بنی آدم اعضای یک پیکرند.