«كپل» با همان شكم گنده از پشت شیشه نگاهت میكند؛ انگار هنوز هم دلش چیزی برای خوردن میخواهد؛ كلاهقرمزی كوكزده شده به دیوار دیگر، نگاهش یخزده از بس دنبال آقای مجری میگردد اما نمیداند آقای مجری، خیلیوقت است كلاهقرمزیهای دیگری پیدا كرده و هرگز به سراغش نخواهد آمد. پسرخاله هم پشت همین شیشه گیر كرده و دیگر نمیتواند نان و نفت بخرد.
اینجا یك موزهی خاطرهانگیز است. جایی كه بوی خاطرات كودكیات بهتر از هر جای دیگری استشمام میشود. اما نباید انتظار داشته باشی همهی عروسكها را شاد و خندان ببینی؛ اینجا شبیه یك تونل زمان است كه در كسری از ثانیه، همه خاطرات كودكیات با این عروسكها را مرور میكند اما وارد كه میشوی، لبخندی تلخ به استقبالت میآید.
دیدن عروسك «كپل» ـ موش شكموی «مدرسه موشها» ـ با لباسی كثیف و دماغی كه بخشی از آن كنده شده و یك سنجاق قفلی كه دو طرف لباسش را روی شكم بزرگش به هم وصل كرده، فاصلهای دور با خاطرههای كودكیمان دارد اما همین عروسك و چندتای دیگر كه آنها هم رنگ و روی كهنگی گرفتهاند، روزگاری تنها سرگرمی بچههای ایرانزمین در تلویزیونی بود كه نه 24 ساعته بود و نه هر وقت روشنش میكردی با برنامههای رنگ و وارنگ به سراغت میآمد.
بر اساس آنچه خبرنگار سرویس تلویزیون ایسنا در بازدید از این بخش موزه به چشم میبیند، بقیهی عروسكها هم وضع بهتری ندارند؛ «كلاه قرمزی» و «پسرخاله» آسیب زیادی دیدهاند؛ ابرهایی كه صورتشان را شكل داده، تكهتكه شده و انگار فقط لباسهایشان است كه باقیمانده، آن را هم احتمالا اگر دست بزنی، متوجه شوی فقط ظاهرش سالم مانده است. «گربه آوازهخوان»، سبیل ندارد و «خاله قورباغه» هم بخشی از صورت ابریاش را از دست داده است.
عروسكهای «كلاه قرمزی» و «پسرخاله»، «كپل» و «گربه آوازهخوان»، چهرههای آشنایی برای همهی ما هستند. اما شاید خیلیهایمان ندانیم كجا میشود عروسكهای اصلی این شخصیتها را كه حالا با گذشت زمان، رو به خرابی گذاشتهاند، دید.
یكی از غرفههای كوچك موزه سینما در باغ فردوس، چند سالی است، میزبان عروسكهای خاطرهانگیز دوران كودكیمان است. در این غرفه كوچك، به جز «كلاه قرمزی» و «پسرخاله»، «كپل» و «گربه آوازهخوان» میتوان عروسكها و اشیای خاطرهانگیز دیگری را هم دید؛ لباسهای مجیدِ «قصههای مجید» و عروسكهای فیلم «كوه جواهر» در كنار خرس و قورباغه فیلم «گلنار» از دیگر خاطرات باقیمانده در این غرفه هستند.
گرچه روزی كه برای بازدید از موزه انتخاب كردهایم، صبح یك روز وسط هفته است و بازدیدكنندگان كمی در موزه هستند اما در همین شرایط هم گذر دو دختر جوان كه پلههای چوبی پیج در پیچ موزه سینما را برای آمدن به غرفهی كودك طی كردهاند، به اینجا میافتد. چهرههای شاد و خوشحالی دارند و مشخصا از دیدن این همه عكس و عروسك در اینجا هیجانزده شدهاند.
وقتی به سراغشان میروم، میگویند: اصلا نمیدانستیم این عروسكها اینجا هستند و ادامه میدهند: خیلی احساساتی شدیم. در اینجا یاد بچگیهایمان افتادیم؛ سورپرایز شدیم و اصلا فكر نمیكردیم چنین مجموعهای از عروسكها اینجا باشد.
این دو دختر جوان در آخر نگاهی به عروسكهای پشت شیشه میاندازند و میگویند: عروسكهای اینجا ناقص است و باید تعداد بیشتری از عروسكها اینجا میبود. یكی از آنها هم تاكید میكند كه دوباره به موزه خواهد آمد، البته این بار مادرش را هم با خودش میآورد تا عروسكها راببیند.
***
اما به جز عروسك و لباس، دیوارها پر شده از پوستر فیلمها و عكس بازیگران خردسال و كارگردانان مطرح حوزهی كودك و نوجوان؛ بنابراین خیلی هم دور از انتظار نیست كه عكس جوانیهای حمید جبلی، ایرج طهماسب، مرضیه برومند، عادل بزدوده، دنیا فنیزاده ـ عروسكگردان ـ، هوشنگ مرادی كرمانی و حتی پدر انیمیشن ایران را روی دیوار دید. حتی غرفهی كوچكی هم به آثار استاد اسفندیار احمدیه، پدر انیمیشن ایران اختصاص پیدا كرده كه موش و گربه طرح او هم برای دیدن بازدیدكنندگان گذاشته شده است.
از میان كودكان بازیگر همه چهرهی كودكی مهدی باقربیگی (مجیدِ «قصههای مجید»)، شاهد احمدلو، امید آهنگری (علی كوچولو) ، سعید شیخزاده و متین عزیزپور دیده میشود.
***
بعد از این بازدیدِ خاطرهانگیز سراغ مسؤول موزه را میگیریم تا توضیحات بیشتری دربارهی عروسكها بدهد. سحر آذین میگوید: تقریبا همهی آن چه میبینید از سالهای قبل به موزه اهدا شده، هر آنچه كه در موزه هست، یا به واسطه تهیهكننده یا سایر عوامل فیلم كه ذینفع بودهاند به موزه سینما اهدا شدهاند.
او ادامه میدهد: خوشبختانه موزه سینما درصدد است كه یك فضای بسیار بزرگتر و بخش مجزایی را برای بخش كودك در نظر بگیرد كه به واسطهی این مساله لازم است هر آنچه كه در موزه هست، بازسازی شود. چون خیلی از عروسكها از بین رفته؛ مثلا از «مدرسه موشها» یا «شهر موشها» فقط دو ـ سه شخصیت داریم. به همین دلیل هم شاید در طرح جدید همهی عروسكها را بازسازی كنیم.
آذین دربارهی مرمت و نگهداری از عروسكها هم توضیح میدهد: این عروسكها عموما عروسكهای ابری هستند و عمر مفید بسیار كوتاهی دارند. حتی باوجود اینكه ما آنها را در شیشه قرار میدهیم، خواه ناخواه با گذشت زمان از بین میروند و اگر به آنها دست بزنیم پودر میشوند. كلاه قرمزی و پسر خالهای كه ما داریم كلاه قرمزی و پسر خاله اصلی هستند ولی چون جنس، جنس ماندگاری نیست و با وجود این كه هر چند وقت یك بار مرمت میشوند، احتمال آسیبشان زیاد است یا در شهر موشها چون تهیهكننده، تلویزیون بود، متاسفانه عروسكها در آرشیو تلویزیون از بین رفته است. در نتیجه مجبوریم اگر میخواهیم فضای آن را داشته باشیم بازسازی كنیم.
اما او تاكید میكند: حتی در صورت بازسازی عروسكها، اصل آنها در موزه خواهد بود. چون در اساس موزهها، اصل را همیشه حفظ میكنند حتی اگر شی بازسازی شدهای در كنارش باشد.
***
توضیحات مسؤول موزه كه تمام میشود، بازدید ما هم تمام شده و در راه بازگشت از سایر غرفهها گرچه چشممان به جوایز خرس نقرهای و جوایزی میخورد كه افتخارات سینمای ایران را بازگو میكنند، اما كلاهقرمزی و پسرخالهروی دیوار، حرفهای بیشتری برای گفتن دارند.