گروه موسیقی قمر به سرپرستی و آهنگسازی نوید دهقان و خوانندگی سالار عقیلی از 15 شهریور ماه تا اول آبان در چهار شهر ایران به صحنه میرود.
نوید دهقان(آهنگساز و نوازنده کمانچه) بااعلام این خبر به ایلنا گفت: رشت، شهرکرد، ارومیه، تکاب ازجمله شهرستانهایی است که برای برگزاری کنسرت در آنها برنامهریزی کردهایم.
وی افزود: در این کنسرتها قطعاتی مانند سوخته دل، با شعر اخوان ثالث، سبزجاودان با شعر سیاوش کسرایی، پرده خون با شعر سایه، نوروز نرگس با شعر فریدون مشیری، پرنده با شعر سیاوش کسرایی به همراه دو قطعه از آلبوم جدید گروه قمر یعنی “هوای آفتاب “اجرا میشود.
این آهنگساز درباره تغییرات گروه موسیقی قمر در کنسرتهای آتی گفت: در این کنسرت سازهای کششی را در گروه تقویت کردیم در همین راستا شاهو عندلیبی بهعنوان نوازنده نی به گروه ما اضافه شده است.
این آهنگساز گفت: قطعات این کنسرت در دستگاههای شور، دشتی، بیات ترک، ماهور و اصفهان اجرا میشود.
در گروه قمر؛ حسین محمد حسینی( نی)،علی خشتی نژاد و بهزاد رودکی (تار)، شاهین صفایی (بم تار)، علیرضا گرانفر (سنتور) نسیم اربابی (کمانچه) کامران منتظری (تمبک) شهریار نظری (دف) ساز کمانچهی نوید دهقان و صدای سالار عقیلی را همراهی میکنند.
توصیف سالارعقیلی اززبان کودکان زلزله زده
خواننده جوان موسیقی سنتی، گفت: امیدوارم دوستان و مسئولان، روند بازسازی مناطق زلزلهزده را باسرعت بیشتری ادامه دهند.
سالار عقیلی در گفتگو با خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا) منطقه آذربایجانشرقی، با اعلام این مطلب، خاطرنشان کرد: در بازدیدی که از مناطق زلزلهزده داشتم و روند بازسازی مناطق را از مردم منطقه جویا شدم؛ برخی از مردم، از نحوه بازسازی راضی بودند اما برخی هم میگفتند بازسازی مناطق، خیلی کند پیش میرود.
وی افزود: استنباط خودم این بود که شاید میشد کارها، تندتر از این پیش برود و سازندگیها، سریعتر این باشد، تا حداقل، مردم در سرمای فصل زمستان نمانند.
عقیلی ادامه داد: امروز دلم به حال بچههایی که لباس مناسبی نداشتند سوخت، دست و پایشان سرد بود؛ در آن سرما، لای دست و پای پدر و مادرشان میرفتند؛ از دیدن این صحنهها بسیار متاثر شدم.
این خواننده موسیقی سنتی، با ابراز امیدواری نسبت به بازسازی سریعتر مناطق زلزلهزده ارسباران، خاطرنشان کرد: این عزیزان، هموطنان ما هستند و هیچ فرقی با ماها ندارند؛ فردا ممکن است همین اتفاق برای خود ما در تهران روی دهد.
گفتنی است عقیلی، در پایان اجرای خود با «گروه سروشان» در تبریز، شامگاه 8 آبان پس از بازدید از مناطق زلزلهزده ارسباران، با بدرقه عیسی شکری -مدیربرنامه عقیلی در تبریز- و گروه همراه، راهی تهران شد.
گپی با سالار عقیلی
عقیلی در سال ۱۳۷۲ وارد هنرستان موسیقی شد و در آن جا با اساتید مختلف موسیقی آشنا و با دیپلم سنتور از هنرستان موسیقی فارغ التحصیل شد.
این خواننده جوان عرصه موسیقی سنتی از سال دوم به بعد به آواز ایرانی علاقمند شد و نزد استاد صدیق تعریف،به مدت ۶ سال ردیف آوازی را فرا گرفت.
همسر سالار عقیلی ، حریر شریف زاده نوازنده پیانو است و به گفته عقیلی،در حال حاضر در بین جوان ها تنها کسی است که سبک مرتضی خان محبوبی را در پیانو می نوازد و همچنین باعث نخستین کنسرت وی نیز،همسرش بوده است.
خواننده ارکستر ملی ایران که سابقه کار با گروه دستان، گروه راز و نیاز و ارشد تهماسبی را دارد و همچنین خواننده تیتراژ سریالهای تبریز در مه، دختری به نام آهو، سالهای مشروطه و… نیز هست. آخرین تیترازی که با صدای او از سیما پخش شد سریال «سایه سلطان» بود که روی آنتن شبکه دوم سیما بود.
عقیلی بیش از پنج سال نزد صدیق تعریف به فراگیری آواز پرداخت و امروز علاوه بر اجرا، ضبط آثار موسیقی در آموزشگاه و هنرستان موسیقی نیز مشغول کار است.
با سالار عقیلی در مورد تیتراژهای سریالهای تلویزیونی – که این روزها طرفداران بسیاری در میان علاقهمندان مجموعههای تلویزیونی دارد – و مسائلی دیگر صحبت کردیم که می خوانید.
شما در سالهای اخیر تیتراژهای مختلفی را برای سریالهای تلویزیونی اجرا کردید؟
– بله، همینطور است.
فکر میکنم حدود هفت یا هشت تیتراژ…؟
– بله، فکر میکنم هفت تیتراژ را تا به حال خواندهام (اگر اشتباه نکنم). اولین کارم سریال حجر بن عدی بود که آهنگساز آن جناب مجید انتظامی بود. بعد از آن سریال شهریار را با استاد فرهاد فخرالدینی کار کردم. پس از آن سریال پریدخت را با آقای آریا عظیمینژاد کار کردم. بعد از آن مجموعه «شیخ بهایی» با آهنگسازی آقای مجید انتظامی، سریال «سالهای مشروطه» به کارگردانی آقای ورزی را به آهنگسازی دوست عزیزم آقای ستار اورکی کار کردم. سریال «تبریز در مه» را با آهنگسازی آقای بابک زرین کار کردم. سریال دختری به نام آهو را نیز با آقای ستار اورکی کار کردم.
درحال حاضر هم سریال «سایه سلطان» با صدای شما در تیتراژ، روی آنتن شبکه دوم سیماست؟
– بله، سریال سایه سلطان را آقای «بهنود یخچالی» آهنگسازی کرده است.
شما از معدود خوانندگانی هستید که تیتراژ گونههای مختلفی از سریال را در ژانرهای متنوع تجربه کردهاید. مبنای شما در انتخاب یک سریال و قبول خوانندگی تیتراژ یک اثر چیست؟
– مهمترین فاکتور برای انتخاب قطعاً خود سریال است و بازیگرانی که در آن ایفای نقش میکنند. من همیشه ابتدا سؤال میکنم چه کسانی در این سریال بازی میکنند. آهنگ را میشنوم و اگر اثر با روحیات و فضای کاری من سازگار باشد، میخوانم. سوم و مسئلهای که از همه مهمتر است، دیدن بخشی از سریال است که حتماً از دوستان میخواهم برای من بفرستند تا با فضای کار آشنا شوم.
درواقع با دیدن بخشهایی از سریال به تم قصه و نحوه روایت داستان نزدیک میشوید؟
– بله، اصولاً بخشهایی از قصه را با همین مقصود میبینم!
در این سالها بهکرات دیده شد که تیتراژ برخی آثار هیچ مطابقت و شباهتی با فضا، تم و قصه سریال ندارد.
– بله، من هم دیدهام که حتی گاه سریالی خیلی قوی است، ولی موسیقی چندان قوی و مؤثری ندارد و برعکس گاه میبینیم که سریالی بسیار ضعیف، از یک موسیقی بسیار خوب برخوردار است. این مسئله به آهنگساز و کارگردان بستگی دارد که چگونه انتخاب میکنند و چه مبنایی برای انتخاب دارند.
شما هرگز به دنبال بازخورد کارتان (به خصوص در بحث تیتراژ مجموعههای تلویزیونی) بودهاید؟
ـ بله، مسلماً ما به دنبال بازخورد هستیم و قطعاً این کار را بیشتر بر مبنای دیدن بازخورد مخاطب انجام میدهیم، چون به لحاظ مالی نمیتوان روی آثار چندان حساب کرد، چون در ایران آنقدر دستمزدها پایین است که نمیتوان روی آن حساب ویژهای باز کرد. در حقیقت اگر من خوانندهای بودم که در خارج بزرگ شده یا آنجا به دنیا آمده بودم، الآن آدم ثروتمندی بودم. (میخندد)
چقدر موفقیت یک سریال در تیتراژ آن و البته موفقیت و تأثیر تیتراژ در موفقیت خود سریال میتواند تأثیر گذار باشد؟
ـ به نظرم حتماً تأثیرگذار است.
در کارنامه خود شما وجود دارند مجموعههای ضعیفی که به خاطر تیتراژ موفق دیده شدهاند یا حتی تنها تیتراژ آن شنیده شده است؟
ـ به مسئلهای جالب اشاره کردید. تا به حال به این موضوع که یک تیتراژ خوب میتواند سطح سریال را بالا ببرد یا خیر فکر نکرده بودم، اما بارها شنیدهام گفتهاند ما فلان سریال تلویزیون را نگاه نمیکنیم، تنها منتظر هستیم صدای تو پخش شود که البته این نظر لطف دوستان است، کمتر شنیدهام تیتراژی کمک کند به موفقیت سریال، چون بیشتر میشنوم میگویند سریال ضعیف را اصلاً دنبال نمیکنند.
این واقعیتی است که وجود دارد و اگرچه امیدوار هستم این طور نباشد، اما در کل باید بگویم سلیقههای مردم با یکدیگر متفاوت است. یک غذا را به طور مثال هزار نفر دوست ندارند. هر کس یک مذاق دارد. به همین دلیل است که شما وقتی به رستوران میروید، منو جلوی شما میگذارند وگرنه یک نوع غذا را میآوردند و میگفتند میل کن!
سریال، فیلم و حتی موسیقی سلایق مختلف را جذب میکنند. شما وقتی وارد یک مغازه میشوید، انواع و اقسام سیدیها هست؛ یکی پاپ دوست دارد، یکی جاز، یکی راک و دیگری سنتی و … ما نمیتوانیم کسی را مجبور به شنیدن موسیقی کلاسیک کنیم، در حالی که او عاشق موسیقی سنتی است. این مسئله در خصوص سریالهای تلویزیون هم وجود دارد.
بارها دیدهام دوستانی سریال «تبریز در مه»را دوست داشته و برخی هم رد کردهاند. خیلیها سریال «دختری به نام آهو» را دوست داشتند و خیلیها هم نه. اصولاً سلایق مردم با هم فرق میکند و ما نمیتوانیم بگوئیم تنها باید برای این سلیقه، موسیقی ساخته، سریال تولید یا تیتراژ خوانده شود. این غلط است.
به هر حال وقتی یک کارگردان میآید و سریال را میسازد، زحمت میکشد و شاید یکی ـ دو سال روی یک سریال به لحاظ فیلمنامه و دکوپاژ کار کند و زحمت بکشد. پس درست نیست فردی یک شبه بیاید و تمام زحمات یک گروه را رد کند. به نظرم این مسئله یک کملطفی است به یکسری انسان زحمتکش که برای اثری زحمت کشیدهاند.
به نظرم هر کس که کار هنری میکند، احترام دارد و احترام گذاشتن به یک هنرمند از وظایف ما محسوب میشود که باید به آن تفکر احترام بگذاریم. به هر حال این اثر تفکر یک انسان است، هر چند ضعیف باشد شک نکنید برای تولید یک اثر، زحمات بسیاری کشیده میشود. مگر یک سریال نود شبی یک شبه تولید میشود!!؟
ما در جریان تولید یک اثر و زحمات شبانهروز یک گروه در سرما و گرما هستیم و میدانیم افراد چقدر باید از جان مایه بگذارند تا مثلاً سریالی ساخته شود.
یک بازیگر گاه مدتها در سرما و گرما باید انتظار بکشد تا نوبت حضورش جلوی دوربین برسد و کلی تیم صحنه و لباس، تدارکات و… نیز به همین شکل. ما نباید نظر شخصیمان را که محترم هم هست به کل کار تعمیم بدهیم! به نظر من هر کسی که در راه هنر و اعتلای فرهنگی زحمت میکشد، حالا چه خوب و چه بد (چون این سلیقهای است) دارای احترام است و باید به او احترام گذاشته شود.
شما فارغالتحصیل بازیگری تئاتر هستید. چرا هیچگاه به سمت این حرفه وسوسه کننده نرفتید در حالیکه تحصیل کرده آکادمیک رشتهای هستید که این روزها هر کس از راه میرسد، نام آن (بازیگر) را روی خود میگذارد؟ ضمن اینکه شما تمام فاکتورهای بازیگری را به لحاظ صدا، فیزیک، تیپ و… دارا هستید.
ـ (میخندد) خواهش میکنم! من زمانیکه بچه بودم، در زمان دبستان یکی ـ دو تئاتر بازی کردم که البته در سطح همان دبستان بود. چند موسیقی تئاتر هم در دوران تحصیل تجربه کردم. دو ـ سه نمایش و دو فیلم سینمایی هم پیشنهاد شد که رد کردم.
چرا؟
ـ میترسیدم! میترسیدم به کار لطمه وارد کند!
این کاررا یک ریسک میدانید؟
ـ بله، اخیراً هم یک فیلم سینمایی پیشنهاد شده که هنوز سناریوی آن را نخواندهام.
یعنی ممکن است بالاخره شما را جلوی دوربین هم به عنوان بازیگر ببینیم؟!
ـ اگر یک سناریوی خوب و قوی پیشنهاد شود احتمال دارد بازی کنم! قطعی نمیگویم! قبول میکنم، البته اگر به ایدهآلهای من نزدیک باشد.
حس میکنم ترجیح میدهید بازی نکنید؟
ـ بله، چون نگران هستم به کار اصلیام صدمه بزند. برعکس بسیاری از دوستان بازیگری که میآیند و خواننده میشوند و برعکس، خوانندگان و نوازندگانی که بازیگر میشوند! من از این کار خوشم نمیآید. هر چند اگر روزی بازی کنم، کسی چیزی نخواهد گفت، چون تحصیلکرده رشته بازیگری هستم! البته موسیقی هم خواندهام.
نکته جالب در مورد شما این است که سالها با صدیق تعریف کار کردهاید که او هم تحصیلکرده رشته نمایش است!؟
ـ بله اما این ماجرا کاملاً اتفاقی بوده است.
و به عنوان سؤال آخر، وضعیت و جایگاه این روزهای تیتراژ در سریال ها را چگونه میبینید!؟ آیا وسواس بیش از پیش سیاستگذاران سیما در بحث تیتراژ (به لحاظ انتخاب ترانه و خواننده) در بحث کیفی هم مؤثر بوده است؟
ـ من پیشرفت چندانی ندیدم همانطور که بوده، الآن هم هست!
کلیپ تصویری از سالار عقیلی
چکامه : حسن صدر سالک آواز : سالار عقیلی آهنگ : عبدالحسین برازنده پیانو : حریر شریعت زاده (همسر سالار عقیلی) تنبک : آرش فرهنگ فر ای صبا رو سبک بار، از بَرَم سوی دلدار گو به آن بی وفا یار، حال این عاشق زار گو به هر کوی و برزن پیش هر مرد و هر زن بگذرم چون به زاری همچو ابر بهاری از دو چشم گهربار دُر فشانم صدف وار ماه نو چو بر چشم مردم نیاید هر کسش به انگشت خود می نماید در غم تو از بس که زار و نزارم با هلال و یک مو تفاوت ندارم غم بود کوه، دل بود کاه آتش عشق، درد جانکاه بس نهاده عشقت به دوش دلم بار ترسم از غمت جان سپارم به یک بار ای گل نشستن با خسان، پیوسته ات گر خوست روزی بیاید کز تو نه رنگی به جا نه بوست با غیر اگر که آشنا، از چه به من یار است سالک به من گر بی وفا، از چه به اغیار است بس بس حکایت از تو ناگفتن همین بهتر رو رو شکایت از تو ناکردن بسی نیکوست