مسأله وحی و تفسیر آن به تجربه از مباحث مهم فلسفه دین است. بشر از دیرباز به ارتباط معنوی توجه کرده است. اعتقاد به وحی در همه ادیان آسمانی سابقه داشته است. زرتشتیان، یهودیان و مسیحیان اصل وحی را پذیرفته و در کتابهای مقدس آنها از وحی سخن به میان آمده است.برخی بر اساس مبانی عقلی شبهاتی را در مورد وحی ذکر نموده اند؛ که در این نوشتار به چند مورد اشاره می شود.
شبهه: وحی نتیجه ریاضت پیامبران است.
به تواتر شنیده ایم که افرادی در پرتو ریاضت به مقام هایی رسیده اند و درهایی از غیب را به روی خود گشوده اند تا آنجا که از امور پنهانی خبر می دهند. از نظر روانشناسی نیز امروز این حقیقت درست است. بنابراین چه اشکالی دارد که وحی را از همین راه توجیه کنیم؛ به ویژه که حالات پیامبران-پیش از نبوت- همچون مرتاضان بوده؛ یعنی از اجتماع دوری می گزیدند… .
پاسخ شبهه
از مطالعه حالات مرتاضان و پیامبران پاسخ این سخن روشن می شود؛ زیرا مرتاضان اشتباهات غیر قابل انکاری دارند در صورتی که پیامبران هیچ گونه اشتباهی ندارند. نتایجی که از کار مرتاضان به دست می آید همیشه به صلاح بشر نیست و غالباً کارهای آنها جنبه نمایشی دارد. و مرتاضان به گفته های خود اعتماد کامل ندارند و هرگز دیده نشده کسی در اثر ریاضت، به برنامه جامع و مفیدی که بتواند اساس یک زندگی منظم اجتماعی باشد دست پیدا کند.
از طرف دیگر اعمال آنها که از طریق ریاضت به آنها رسیده اند، محدود است. در صورتی که پیامبران از این نظرها، درست در نقطه مقابل آنها قرار دارند. آنها به گفته خود ایمان دارند . دستورات و برنامه های مفید اجتماعی آورده اند و هیچ گونه محدودیتی در برنامه های آنان وجود ندارد.
شبهه: وحیِ پیامبران خارج از ابزار معرفت است.
عده ای که وحی نبوی را انکار و ادعا کرده اند که وحی امر محال است، چنین دلیلی می آورند: ابزار معرفت و راه هایی که انسان معلوماتش را از آن ها به دست می آورد، دو قسم بیش تر نیست: یا به وسیله حس و حواس ظاهر است؛ مانند محسوسات که از طریق حواس پنج گانه برای انسان حاصل می شود؛ و یا ره آورد عقل و مفاهیم است که عقل انسانی آن ها را تولید می کند و محصول اندیشه اوست. راه سومی که معرفت زا باشد سراغ نداریم؛ در حالی که وحی در ادعای پیامبران، از هیچ یک از این دو قسم نیست و آنان محصول وحی را فرآورده معرفت حسی و عقلی شان نمی دانند؛ بلکه آن را نتیجه ارتباط با جهان غیب می شمرند؛ در صورتی که ما می دانیم بیش از این دو ابزار برای معرفت نداریم و آگاهی هایی که از قلمرو حس و عقل بیرون باشد، محال است.
پاسخ شبهه
این استدلال بر این پیش فرض مبتنی است که ابزار معرفت بشری، منحصر در حس و عقل بوده و راه معرفتی خارج از این دو قسم نداریم. در این جا نمونه هایی می آوریم که ثابت می کند انسان آگاهی هایی خارج از دو قلمرو حس و عقل دارد:
1. رۆیاهای راستین: خواب هایی که انسان می بیند، مختلف است؛ اما یک قسم آن خواب هایی است که از یک واقعیت جدا از ذهن و اندیشه انسان گزارش می دهند. این نوع از خواب ها ما را با جهان خارج مرتبط می سازد و پرده از روی حقایق آن بر می دارد و ثابت می کند که انسان علاوه بر درک حس و عقل از آگاهی سومی برخوردار است که معلول دو ابزار پیش گفته نیست.
تو گویی آفریدگار بزرگ هستی برای تماس با جهان خارج روزنه سومی را باز کرده تا بدین وسیله زمینه را برای تصدیق نبوت و وحی فراهم سازد. غزالی در این مورد می گوید: خداوند متعال برای این که کار را برای بندگانش آسان کند، نمونه هایی از خاصیت نبوت را در آن به وجود آورده است؛ مثلا انسان در خواب مسائلی را که جزء غیب هستند، به صورت صریح یا به صورت مثالی که بعدا تعبیر خواهد کرد، ادراک می کند. ما این را خود از طریق خواب آزموده ایم و دریافته ایم و اگر حالت خواب وجود نداشت، هرگز باورش نمی کردیم.
شیخ الرئیس، بوعلی سینا، درباره واقع نما بودن خواب و این که از واقع به نحو قطعی حکایت می کند، می نویسد: آزمایش زیاد نشان می دهد که انسان به وسیله خواب می تواند آگاهی هایی ازجهان خارج به دست آورد و در عالم رۆیا چیزهایی را درک کند که عین حقیقت و متن واقع باشد و کوچک ترین اختلافی با آن چه که درجهان خارج تحقق می پذیرد، نداشته باشد. بسیاری از مردم خواب های شگفت می بینند. تعداد این خواب ها به اندازه ای زیاد است که کتاب هایی درباره آن تألیف شده است.
این خواب ها را چگونه می توان تفسیر کرد؟ آیا می توان همه آن ها را نوعی تصادف دانست؟ و یا آن را بازتاب حالات درونی شمرد؟ و آیا می شود همه این ها را انکار کرد؟! پاسخ منفی است؛ زیرا تعداد آن ها به قدری زیاد است که نمی توان آن ها را پدیده تصادفی انگاشت و نیز واقع نما بودن آن ها با فرضیه بازتاب حالات درونی سازگار نیست. اثبات این نوع از خواب ها بر این مطلب دلالت می کند که بشر علاوه بر ابزار حس و عقل، می تواند از راه های دیگری هم معارف و آگاهی کسب کند؛ در نتیجه نظریه «انحصار ابزار معرفت در حس و عقل» را می شکند؛ از این رو انکار وحی به بهانه این که از قلمرو حس و عقل بیرون است، بی اساس و بدون دلیل خواهد بود.
2ـ الهام در بیداری: گاهی اتفاق افتاده که اندیشه ای به افراد الهام شده یا ناگهان خود را بر چنین اندیشه ای آگاه یافته اند. این نوع اندیشه ها را «الهام» می نامند. قرآن نیز آن را نوعی وحی دانسته؛ چنان که می فرماید: «و أوحینا الی ام موسی أن أرضعیه فإذا خفت علیه فألقیه فی الیم و لا تخافی و لا تحزنی…» (قصص، 7) روشن است که این نوع الهام نه به وسیله حس و نه با عقل انسانی دریافت می شود؛ بلکه راهی است فراعقلی و فراحسی و از عالم غیب به دست انسان می رسد. این طرق و راه های دیگری که برای شناخت ـ غیر از حس و عقل ـ وجود دارد نظریه انحصار معرفت در حس و عقل را باطل می کند و به اثبات می رساند که برای انسان راه های دیگری هم جهت کسب آگاهی وجود دارد. پس انکار وحی به این بهانه بی جهت خواهد بود. البته مقصود این نیست که وحی نبوی از قبیل رۆیا یا الهام است؛ بلکه هدف از بیان این مطالب رد نظریه کسانی بود که انکار وحی را بر انحصار راه های کسب معرفت به حس وعقل مبتنی کرده اند.
نتیجه
برخی وحی را نتیجه ریاضت پیامبران دانسته اند که این نظر به طور قطع مردود است؛ زیرا مرتاضان بر خلاف پیامبران در کارهایشان اشتباه می کنند، اعمالشان محدود است وگاهی نتیجه کارهایشان به صلاح مردم نیست. برخی نیز ابزار شناخت را تنها حس و عقل می دانند بنابراین وحی پیامبران را انکار می کنند اما رویاهای صادقه و الهام گفتار آنان را رد می کند.
منبع:
1 – مقاله "سه نظریه درباره وحی" آیت الله جعفر سبحانی، مکتب اسلام، سال48، شماره4.
rasanews.ir
tahoordanesh.com
tebyan.net