سرت را میکنی توی مانیتور لپتاپ و پشتت قوز میکند و هی تیلیک تیلیک صدای دکمه ها را درمیآوری. این می شود ملاقات با مادربزرگ!
به تو می گویم: «عزیزم. یک لیوان شیر ولرم با عسل می خوری؟»
بی این که سر بلند کنی می گویی: «نه عزیز! حالم از شیر به هم می خوره!»
نگاهت می کنم و متوجه مهره های پشتت می شوم که از زیر تی شرت بیرون زده است.
آخ که مادرم چقدر به من می توپید که خوب غذا بخورم. صدایش هنوز توی گوشم است: «دختر باید یه پرده گوشت داشته باشه!»
بی اختیار این جمله را تکرار می کنم. می گویی: «وا! عزیز جون نکنه می خوای منو بفرستی قصابی!»
من عاشق این بودم که وقتی با مادربزرگم هستم باهم آشپزی کنیم و کلوچه و کیک بپزیم. برای این که سرت را از توی لپ تاپ خارج کنی و حواست را به من بدهی می گویم: «مادرجان بیا باهم کیک شکلاتی که دوست داری بپزیم.»
خودت را به آن راه می زنی و می گویی: «آخ! کاش سر راه گرفته بودم!»
حوصله ام سر می رود. پشیمان می شوم از این که به مادرت گفته ام نوه ام را بفرست می خواهم ببینمش. تو هم که آن دستگاه را از خودت دور نمی کنی!
به تو می گویم: «مادرجون می خواهم بروم سر کوچه نان بگیرم . هستی یا می خواهی بروی؟»
با خوشحالی می گویی: «”‹ من ”‹”‹با دوستام قرار دارم، داشتم می رفتم.»
یادم می آید که چقدر عاشق مادربزرگ و پدربزرگم بوده ام و امروز چقدر تو از من دوری. انگار یک تاریخ بین ما فاصله است.
مادربزرگ بودن
مادربزرگ کسی نیست که دو نسل آن طرف تر از نوه اش باشد. او کسی است که با بچه ها سر می کند بزرگ شدن آنها را می بیند و با آنها سلوک دارد. بچه ها به او خو می کنند و نرم نرمک فرهنگ های آنها به هم گره می خورد و نه مادر بزرگ ها و پدر بزرگ ها و نه نوه هایشان هیچ وقت نمی فهمند چه اتفاقی افتاد که هر چه می دانستند مثل نگاشته ای روی سنگ در سینه و روح و قلب نوه ها حک شد.
اما امروز ما با نوهها چه رابطهای داریم؟
مسعود شیخی، کارشناس ارشد جامعه شناسی که درباره روابط بین نسل ها تحقیقاتی دارد، می گوید: وقتی جامعه ای در حال گذار از حالت سنتی به صنعتی و مدرن است، ناخودآگاه فاصله میان نسل هایش زیاد تر می شود و هرچه روند مدرن شدن سرعت می گیرد، این فاصله بیشتر می شود و تنها راه کاهش فاصله ها بهبود ارتباطات و زبان مشترک میان نسل هاست.
این جامعه شناس می افزاید: برای این که دو نسل به هم نزدیک باشند، باید فرهنگی نزدیک به هم داشته باشند و فرهنگ ضامن رفع نیازهای بشر است، اما وقتی نسل نو به نسل قدیم احساس نیاز نکند ممکن است او را به کلی کنار بگذارد.
وی در ادامه می گوید: وقتی خانه های ما کوچک می شود جایی برای مادربزرگ ها و پدربزرگ ها نداریم. وقتی دو شیفت کار می کنیم، یک روز تعطیل فقط استراحت می کنیم و”‹ وقتی برای رفت و آمد با بزرگ تر های خانواده نداریم و وقتی نسلی جدا افتاده از خانواده می شویم، دیگر اعتقادی به رفت و آمد با بزرگ ترها نداریم و طبیعی است نسلی که از ما به جا می ماند بیش از چند قرن از بزرگ ترهای خانواده احساس فاصله می کند.
به این ترتیب فردای ما این گونه تعریف می شود: روزگار پیرزن ها و پیرمردهای تنها و خم شده روی همدم های دیجیتالی!
اگر شما هم یک پدربزرگ یا مادربزرگ باشید با نسل سومی ها و نسل چهارمی ها چطور دوست می شوید؟
مامان دوم
نرگس سادات سعیدی یک مادربزرگ جوان است. او که در ”‹”‹چهل و چهار سالگی نوه ای پنج ساله دارد می گوید: دخترم شاغل است و من مادر دوم نوه ام هستم. درست است که در خانه های جدا زندگی می کنیم، اما در شبانه روز 10 ساعت از نوه ام مراقبت می کنم. از 7 صبح تا 5 بعدازظهر. من سعی می کنم تمام شعرهای دوران کودکی ام را به او بیاموزم و همه بازی هایی که در بچگی می کردیم، با او انجام دهم. او عاشق من است. امیدوارم در سالمندی تنهایم نگذارد.
همه پیک نیکهای ما
این که بچه های نسل های سوم ما را دوست داشته باشند، خیلی به خاطراتی که از ما دارند مربوط است.
حمید سنایی پدربزرگ هفتاد ساله ای است که یک ون دارد و با آن کار می کند. او می گوید: من همه خانواده را که شامل سه دختر و پسر و شش نوه می شود با ون خود ماهی یک بار به گردش می برم و در فضای طبیعت خیلی به ما خوش می گذرد. با بچه ها تجربیات قدیمی را تازه می کنیم و یاد زمان هایی را که در جنگل اتراق می کردیم، زنده می کنیم و برایشان از آن روزها می گویم. آنها مرا خیلی دوست دارند و هر هفته پیش من می آیند.
محبت فراموش نمیشود
ساجده نقوی پنجاه و هشت ساله و دارای دو نوه است. او می گوید: در یک اتاق محقر زندگی می کنم و چیزی ندارم که به بچه ها بدهم، اما آنها را دوست دارم و هر طوری که بتوانم به نوه هایم محبت می کنم. می دانم که محبت جواب می”‹دهد و فراموش نمی شود.
به زبان آنها
نادر ادیبی از پدربزرگ های متجدد است. او در هفتاد سالگی با کامپیوتر آشنایی دارد و با نوه هایش چت می کند.
ادیبی می گوید: اگر بچه ها زبان تو را نفهمیدند وقت آن است که زبانت را عوض کنی چون آنها فردا هستند و تو دیروزی و باید دیروز را به زبان آنها ترجمه کنی. من سعی می کنم برای فراگیری زبان نوه هایم به روز باشم.
زمان پیوند
اگر شما مادر و پدر سالمند و فرزندان جوانی دارید که آینده جامعه به حساب می آیند پیش از همه چیز وظیفه دارید فرزندان تان را نسبت به بزرگ ترهای خانواده با محبت و علاقه تربیت کنید و آنها این رفتار را از شما می آموزند.امروز روزی است که نسل های قدیم و جدید بیش از هر چیز نیاز به میانجی دارند که با آموزش دوجانبه، آنها را دوباره به هم پیوند دهد. فراموش نکنید اگر به فرزندانتان اولویت داشتن بزرگ ترها را بیاموزید آینده سالمندی خود را تضمین کرده اید.
منبع: جام جم