نوشته شده در تاریخ ۱۳۹۵/۱۲/۲۱ | نویسنده: مدیر | بدون دیدگاه
هر شب مرا با خود میبری
میبری به جایی که تاریک است و روشنایی آن تویی
هرشب مرا به اوج میبری
میرسیم به جایی که نگاهت همیشه آنجا بود
ما یکی شده ایم با هم
همیشگی شده عشقمان، بگو از احساست برای من…
همیشه میگویم تو ...
نوشته شده در تاریخ ۱۳۹۵/۱۲/۲۱ | نویسنده: مدیر | بدون دیدگاه
پرسید چرا دیــــر کرده است؟
نکند دل دیگری او را اسیـــر کرده است؟
خندیدم و گفتم: او فقط اسیر مـــن است، تنها دقایقی چند تــاخیر کرده است…
گفتم امروز هوا ســـرد بوده است…
شاید موعد قرار تغییـــر کرده است…
خندیــد به سادگیــم و گفت:
احساس پــاک ...
نوشته شده در تاریخ ۱۳۹۵/۱۲/۲۱ | نویسنده: مدیر | بدون دیدگاه
از تو میگذرم بی آنکه دیگر تو را ببینم ،
از تو میگذرم بی آنکه خاطره ای را از تو بر دوش بکشم ،
نمیخواهم دیگر طعمی را از عشق بچشم.
از تو میگذرم ، تویی که گذشتی از همه چیز ،
این را ...
نوشته شده در تاریخ ۱۳۹۵/۱۲/۲۱ | نویسنده: مدیر | بدون دیدگاه
فکر کردن به تو ، کار شب و روز من شده ، بس که حالم گرفته است
چشمانم غرق در اشکهایم شده
دیگر گذشت ، تو کار خودت را کردی ، دلم را شکستی و رفتی ….
همه چیز گذشت و تمام شد ...
نوشته شده در تاریخ ۱۳۹۵/۱۲/۲۱ | نویسنده: مدیر | بدون دیدگاه
در خلوت دلم ، در همنشینی با غمها ببین که چگونه میریزد اشک از این چشمها
این چشمهای خیس ، همان چشمهاییست که تو خیره به آن بودی در لحظه دیدار
میفهمی معنای دلتنگ شدن را ، میفهمی معنی انتظار را؟
نه ! ...