خودشیفتگی یک بیماری روانی و ناشی از عدم تعادل روان است. اصولا وقتی بیماری عارض می شود که تعادل امور جسم و روح بر هم بخورد. در مقابل خودشیفتگی وقتی ازخودمان بیزار باشیم دچار خود کم بینی و عدم اعتماد به نفس خواهیم شد.
تعادل در توجه به خود باعث تعادل روان می شود. اگر شما خودتان را دوست نداشته باشید به بدنتان عشق نورزید وسعی نکنید آن را در اوج سلامت و زیبایی نگهداری، اگر مهر و محبتی به خودتان نداشته باشید چطور می توانید سایر انسان ها را دوست بدارید؟ در این مقاله 7 دلیل برای اینکه عاشق خودتان بشوید و به شکل تازه ای به خودتان بنگرید به شما معرفی می کنیم.
1 – کی عزیز تر از من؟!
هیچ کس به شما از شما نزدیکتر نیست. موقع درد ها ،رنج ها، سختی ها و شادی ها خوب است که مصاحب خوبی داشته باشیم و کسانی که دوستشان می داریم کنارمان باشند اما حقیقت این است که یک نفر همیشه با ماست آن هم خودمان هستیم.
پس چرا برای خودمان وقت نمی گذاریم. چرا هر ماده غذایی مضری را می خوریم و به خودمان احترام نمی گذاریم. همیشه به دیگران احترام بگذار و برایشان بهترین ها را آرزو کن. اما تو هم شایسته بهترین ها هستی اشکال ندارد بعضی وقت ها در بشقاب خورش زندگی گوشت هایش را برای خودت جدا کنی!!!
2 – اول و آخر تویی
بهترین همسر، بهترین فرزند، بهترین خانواده، بهترین دوست تا کجا با تو هستند؟ آخر دنیا؟ً نه حقیقت این است که ما تنها به دنیا می آییم و تنها خواهیم رفت. در این مسیر خاطراتمان خواهند ماند پس در هر لحظه تلاش کن بهترین خاطرات را به جای بگذاری برای آرامش خاطر خودت برای نشاط روحت خودت را دوست بدار و به شکرانه حضورت در این جهان به دیگران کمک کن.
3 – ارتباطات اجتماعی
ما انسان ها به عنوان موجوداتی اجتماعی خواهان ارتباط و دوستی با سایر همنوعان خودمان هستیم اما خیلی پیش می آید که در این مسیر موفقیت های مطلوبی به دست نمی آوریم.
شاید برای خیلیها عجیب باشد که مهمترین عامل این است که ابتدا بتوانید خودتان را دوست بدارید و برای خود احترام قائل شوید. ولی باید بدانید که ما اگر نتوانیم به خودمان عشق بورزیم، نمیتوانیم دیگران را هم دوست بداریم و به آنان احترام بگذاریم.
4 – منحصربفرد بودن
در کل دنیا فقط یکی از شما هست. حتی اگر خواهر یا برادر دو قلوی همسانی داشته باشید باز هم در کل دنیا یکی از شما هست! هیچ کدام ما بی نقص نیستیم و نخواهیم بود اما تک هستیم و خدایی داریم که عاشق ماست.
پس چرا خودت را می آزاری و انقدر به خودت سخت می گیری؟
5 – احساساتتان را بپذیرید
هنگامی که خود را دوست بدارید و به خود عشق بورزید، بخش مهمی از این پذیرفتن بیچون و چرای خود، پذیرفتن احساسات نیز هست.
هیچگاه سعی نکنید در برابر هیچ احساسی مقاومت کنید. مهم نیست که احساس اندوه باشد یا خشم یا هر چیز دیگر. بکوشید آن را احساس کنید و قبولش داشته باشید. فقط با پذیرفتن احساس و درک اینکه این احساس از کجا نشأت گرفته است میتوانیم از واکنشهای منفی مانند ترس و خشم دست بکشیم و بار دیگر به آزادی و رهایی برسیم.
هنگامی که در صدد انکار و حذف این احساسات برنیایید و خود را به خاطر داشتن این احساسات سرزنش نکنید بلکه آنها را درک کنید، در این صورت امکان دوست داشتن خودتان را فراهم میآورید.
فرونشاندن و انکار احساسات ممکن است ما را بیمار کند. در شرایط فشار عصبی، نظام ایمنی ما به خوبی وظایف خود را انجام نمیدهد و در این شرایط سرکوب کردن ممکن است بسیار تنشزا باشد.
آیا تاکنون اتفاق ناخوشایندی برایتان روی داده که خواسته باشید آن را فراموش کنید؟ هرچه بیشتر برای فراموشکردن چنین اتفاقاتی تلاش کنید، بیشتر ذهنتان را اشغال میکند. مثلا وقتی دوستتان با شما قطع رابطه کند و شما بخواهید به عمد به او فکر نکنید، ذهن شما به این سادگی نمیتواند خاطره او را فراموش کند و شما میبینید که جز او به کسی فکر نمیکنید. هرچقدر تلاش کنید، کمتر میتوانید او را از ذهن خود دور کنید.
این چرخه تلاش برای فراموشکردن و به یادآوردن، کاری بسیار دشوار است. وقتی تمام نیرویتان را صرف این فعالیت میکنید، نمیتوانید در زمینههای دیگر- مانند کار، تحصیل و سلامتی- موفق باشید.
شما نمیتوانید از احساسات خود فرار کنید بلکه باید با آن روبهرو شوید و درکش کنید.
اگر خشمگین هستید از خود بپرسید: «این خشم من از کجا آمده است و چرا چنین احساسی دارم؟» از کنار عمل یا سخنی که شما را خشمگین کرده بگذرید و به علت زیربنایی آن پی ببرید. علت ظاهری ناراحتی، به ندرت علت ریشهای آن است.
ریشه ناراحتی در خود شما پنهان است و درک آن مستلزم تلاش و بررسی است. نیاز اشخاص به رنجانیدن دیگران نیز اغلب ناشی از این حقیقت است که خود آنها به قدری رنجیدهاند که تنها با رنجدادن دیگران میتوانند احساس خوبی داشته باشند. وقتی کسی نسبت به ما خشم میورزد، ممکن است خشم او ناشی از احساسات سرکوب شده و در بسیاری از موارد ناشی از هراس او باشد.
اما ما باید سعی کنیم با خشم دیگران به شیوه متفاوتی برخورد کنیم. اگر بفهمیم و مسائل را آنگونه که هست درک کنیم، میتوانیم با میل به جنگیدن متقابل، برخورد کنیم. این میل به فهمیدن به جای میل به جنگیدن، نشانه رشد بیشتر ماست.
6 – با خود ملایم، با محبت و صبور باشیم
اشكال بسیاری از ما این است كه همیشه میخواهیم فوراً به همه چیز برسیم. مثلا در یک روز خود را دوست بداریم. شاید نتوانیم در عرض یك روز خود را كاملاً دوست بداریم، ولی میتوانیم هر روز خود را كمی بیشتر دوست داشته باشیم. اگر هر روز به خود كمی بیشتر عشق بورزیم بعد از دو یا سه ماه در مسیر "خود دوستی" پیشرفت شایانی خواهیم داشت.
7 – " دوست داشتن دشمن، آسان است اما دوست داشتن خود مشكل."
تو خودت را خوب می شناسي پس چگونه مي توانی خودت را دوست داشته باشي با این همه اشکال ؟ اگر هر جور بيماری جسمی يا روحی يا فكری به سراغتون اومده يعنی به حد كافی خودتون رو دوست ندارين!
اگه هنوز هم به وجود اين ديو در درونتون شك دارين ، صادقانه به خودتون بگين، چند بار تا حالا به خودتون گفتين :" خيلي دوستت دارم؟ چون بي نظيری! " و در مقابل اون چند بار به خودتون گفتين :"همه اش تقصير خودمه! باز خراب كاري كردم ! و…"
پس اين رو به عنوان يك قانون به خاطر بسپرين :
قانون :
هر گونه عذاب ( جسمی، روحی و فكری ) به دليل انزجار از خويشتن و احساس گناه است. دست كشيدن از اين نفرت و انزجار، حتي مرض سرطان را نابود مي كند." پذيرش خود" كليد دگرگونيهاي مثبت است.احساس گناه، همواره جويای مجازات است و مجازات درد می آفريند. (پس هر دردی كه در بدن، روح، فكر و احساستون دارين، يا دردی كه از برآورده نشدن آرزوتون حس می كنين، به همين دليله.)
منبع : banki.ir